داستان شکل گیری برند ماسک
دو پسربچه با علایق مشترک : عشق به مسافرت، هر دو اشیای استفادهشده در دیزاین، مواد طبیعی و دستساختهها را دوست داشتند. آنها معتقد و پایبند به کار و در پی شور زندگانی بودند. آنها رویاپردازهای جانسختی بودند که مصمم بودند احساساتشان را به زندگی تزریق کنند.
دو پسربچه با علایق مشترک
دو پسربچه با علایق مشترک فراوان: عشق به مسافرت، خواندن و موسیقی. هر دو اشیای استفادهشده در دیزاین، مواد طبیعی و دستساختهها را دوست داشتند. آنها معتقد و پایبند به کار و در پی شور زندگانی بودند. آنها رویاپردازهای جانسختی بودند که مصمم بودند احساساتشان را به زندگی تزریق کنند.
تاسیس برند ماسک
در سال 2010، بعد از سالها تحقیق در خصوص عطر و اسانسها در شهر گرس و در میان صنعتگران ایتالیا، برند ماسک را تأسیس کردند. همانند کارگردانان خوب موزیکال، یاد گرفتند که چگونه گروه گسترده و همهفنحریفی از اساتید حوزۀ عطر و صنعتگران را با هم هماهنگ کنند.
آنها که محسور عطرها و رایحههای خوب بودند پیشزمینهشان را با ورود به دورۀ تحصیلی در زمینۀ تکنیکهای بویایی تقویت کردند (این دوره شامل مطالعۀ کتابهای مرجع، حضور در سمینارها و دورههای آموزشی بود).
با سختکوشی و تعهد، در جلبِ سلایق دنیای رایحه و مواد خام عملکرد بهتری داشتند. آنها خاطراتشان را به رشتۀ تحریر در آورند و این خاطرات تبدیل به مجموعهای از «صحنهها» شد که لحظاتی از گذشته، مکانهای بازدیدشده، دوستی و عشق، هیجانها و رویاهای تکرارشوندهشان را بیان میکرد.
«تنها اگر بتوانیم به هریک از این صحنهها رنگ واقعیت ببخشیم... درونیترین بخشهای خودمان را آشکار میکنیم و از صمیمیترین و ناگزیر خصوصیترین دیدگاه به دیدگاهی جهانشمول میرسیم...»
آنها، نه تنها کارگردان ارکستر بودند، بلکه تبدیل به نمایشنامهنویس و سازندۀ اپرا شدند. پردهها و صحنههایی که در آن آقای بینیهای جوان و با استعداد (ستارههای در حال ظهور عطرسازی هنری جهان) ماسک میزنند و نقششان را ایفا میکنند. در سال 2013، ماسک فراگرانزه متولد شد.
الساندرو
الساندرو که در میلان به دنیا آمد و بزرگ شد، همانند هر میلانی واقعی دیگری به این باور رسید که این پایتخت لومبار در واقع مرکز جهان است. در کودکی، علاقهمند به شنیدن موسیقی و نوشتن شعر با مادرش و تماشای پدرش (استاد شیشهگری) در کارگاله بود که اشیا دلربای شیشهای میساخت.
بعد از دوران نوجوانی که به مطالعه، آموزش دانشآموزان کمسنتر و نواختن گیتار در چند گروه راکاندبلوز گذشت، تجربهای زندگی او را برای همیشه تغییر داد. یک سال تحصیل در انگلیس به ملاقات با آدمهای فوقالعادهای گذشت. ولی همچنین، این دوره زمان سکوت و تعمق نیز بود. او عاشق آلبیون، آبوهوای آن، میخانهها و ادبیات گوتیک شد.
در هنگام بازگشت به میلان، فارغالتحصیل و استاد دانشگاه پلیتکنیک میلان شد و از این رو برای سخنرانی به کشورهای گوناگون دعوت شد. سفر تجربههای فراموشنشدنی در اختیار وی گذاشت که دفترچۀ خاطرات سفرش آنها را نوشت. تحقیقات علمی خود را معطوف مدیریت کالاهای لاکچری و گسترش دانش دست اول در خصوص میراث صنعتگری ایتالیا در خصوص چرم، یادگیری تکنیک دوختودوز و آهنگری، طراحی و ساخت جواهرآلات دستساز کرد.
بعد از این تجربههای شخصی، بیشتر متقاعد شد که هر کارگاه میراث ذیقیمتی از دانش فنی دارد که باید حفظ و استفاده شود. او به ریکاردو پیوست تا چیزی منحصربهفرد بسازد و هدف نهاییاش این بود که به کل دنیا اجازه دهد که از جنس ممتاز ایتالیایی بهره ببرد. بی توجه به بحران مالی که ایتالیا را سخت گرفتار خود کرد، آنها به سختی برای تحقق رویایشان کار کردند.. «البته تا آسمان اوج گیرند».
ریکاردو
او که در آسیزی، شهر قرون وسطایی بین فلورانس و رم، به دنیا آمد و در قلب این روستای ایتالیایی تا 25 سالگی بزرگ شد. او که عاشق هنرهای بصری، ادبیات، موسیقی و ریاضی بود، در کنسرواتوار پروجیا به تحصیل گیتار کلاسیک پرداخت و مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشتۀ مهندسی برق از دانشگاه پروجیا اخذ کرد.
در یکی از عصرهای تابستان در فلورانس، ریکاردو ناتاشا، دختر استرالیایی، را دید که ریکاردو را برانگیخت که با او به ملبورن برود و در دانشگاه موناش ثبتنام کند. در استرالیا، دنیای هیجانانگیز عطرها را کشف کرد: شغل ناتاشا در اماوآر کاسمتیکس ابعاد شگفتانگیز و کشفنشدۀ جدیدی را به او نشان داد. ریکاردو از این موضوع الهام گرفت و مسیرش را یافت.
بعد از بازگشت به ایتالیا، به شهر شلوغ میلان رفت و در آنجا شغل مشاور را انتخاب کرد. نخستین بار در گروه « LVMH parfum et cosmetique » شروع به کار کرد و این فرصت را یافت تا عملیاتهای برندهای معتبر عطر مانند دیور، گرلن، کنزو، جیونچی و آکوا دی پارما را درک کند.
در همان دوره، مدرک کارشناسی ارشد مدیریت کسبوکار خود را از دانشکدۀ تجارت دانشگاه پلیتکنیک میلان گرفت و الساندرو، استاد جوان و پر از ایده، را ملاقات کرد و خیلی زود توانست تحسین و اعتمادش را برانگیزد. دوستی بین الساندرو و ریکاردو قویتر شد و عشق مشترکش به هنر و عطر آنها را تشویق کرد که خانۀ عطر خودشان را تأسیس کنند و خلاقیتشان را آزادانه نشان دهند.